روزانه های 17 ماهگی محمدهادی
سلام عزیزتر ازجان امروز اومدم تا باقیمونده های 17 ماهگیتو برات ثبت کنم. صبح بلند شدی میگم بریم حموم, تو هم زود میگی اموم بعدشم رفتی تو اتاقت سریع میگی جوجی, همون جوجه ای که تازه برات گرفتمو میخواستی. دیگه اینکه اکثر کارا از خیلی وقت پیش یادت میمونه, وتا یه نشونه ای ازشون ببینی فوریهمون کارو انجام میدی. این ماشینمونو عوض کردیم , فک نمیکردم ولی تا نشستیم توش همین طور با تعجب به همه جیز نگاه کردی وهی به ما هم میگفتی.وقتی هم پیاده شدیم باز بیرونشو با دقت نگاه کردی. قربونت بشم که انقدر دقیقی. با اینکه دایی اینجا نیستو زیاد نمیبینیش,چند روزه همش میگی دایی. 31 شهریور هم یازئهمین دندونت دراومد نازگلم,اسیاب پایین سمت راست.مبارکت باشه.....